پنجشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۲

 

آلیسا آلیسا.....

آلیسا الیسا جینگیله آلیسا هیییییییییییییییییییییییییییی
جینگیله می جینگیله می جینگیله جینگیله می
هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

امروز با دو تا بچه ها آلیسا آلیسا بازی کردم....نفس کم آوردم و خسته شدم....
آدامس خرسی هم خوردم......
تکنو رقصیدم....الکی....بلد نبودم که قشنگ....... ساتردی نایت لی لا/ لی لا /لی لا لا/
خلاصه که کلی بچگی کردم.....
جاتون خالی..... به موهامم یه سنجاق سر گنده زدم.... با فرق کج...عین بچگی ها.... فقط جای دندون های موش خورده افتاده شیریم کم بود.....

چهارشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۲

 

*

کاش میتونستم بخونم قد هزار تا حنجره....

تو میدونی پوسیدن یعنی چه؟

تو میدونی حماقت یعنی چه؟

تو میدونی بد بیاری یعنی چه؟

تو میدونی ؟

تو که اینا رو می خونی تو هیچی نمیدونی.... هیچی

 
کاش میتونستم بخونم قد هزار تا پنجره........

سه‌شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۲

 
یه سی دی ام پی تری ابی...اما اون آهنگ مخصوص منو نداره....شانسه دیگه...تو 17 البوم اونی که من میخواستم نیست...فقط همون نیست...فقط همون...
همون قلب تو قلب پرنده...پوستت اما پوست شیر.....زندون تنو رها کن...ای پرنده پر بگیر

هی کم کم دارم چاق میشم..الان بین 50-51-49 وزنم متغیره...کم کم داره اون شلواری که .....واسم آورده اندازم میشه....البته هنوزم گشاده....

یه بار نشد ..... یکی رو مسخره نکنه...همیشه همه مضحکشن....بعد نمیدونم چرا اونی که خوشگلترینه اونه...
اونی که آقاترینه همونه
اونی که مودبترینه اونه....
یادم نمیره که من ابتدایی که بودم دو ساعت تموم موهای مامان زنعمو رو مسخره کرد و هی گفت و هی گفت و هی گفت...هی گفت سیم ظرفشویی هی گفت جادوگر شهر از....هی .... منم از ته دل می خندیدم...خب خنده دار میگفت...
هفته بعد که از خواب بیدار شدم احساس مو سیم ظرفشویی ای تموم وجودمو گرفته بود..نمیدونم چرا موهام اونطوری شده بودن...خدا رو شکر که دوباره خوب شدن وگرنه من دق میکردم ها...
بخون با خوندنت شهروتو پر کن
همه بی خبرا تو خبر کن
بگو که زندگی همین دو روزه
نذار بیشتر از این دلت بسوزه

شکسته ها شکست بگذر نذار که بشکنی امروز
گذشته ها گذشت بگذر گذشته هر چی بود دیروز....

هیچی ضد حال تر ازین نیست که جمعه کشیک دو نفره وایسی تمام بیمارستانو کاور کنی...بعد فردا صبح مرنینگ با موجود.... ای به اسم ..... داشته باشی...سه ساعت شرح حال بخونی...معاینتو بخونی با عکس ساده شکم به تشخیص پارشیل ابسترکشن برسی...دکتر... هم تایید کنه..دکتر...هم تایید کنه..بعد اون دو تا برن و تو یه بار دیگه کل ماجرا رو واسش تعریف کنی..بعد هی دوباره همونا رو ازت بپرسه بعد آخر سری بزنه تو حالت بگه بت با اون صدای تو دماغی : خب متاسفانه نه شرح حال و نه معاینه فیزیکی شما هیچکدوم به تشخیض رسیدن ما کمک نکرد برید دوباره شرح حال بگیرین...دوباره مریضو معاینه کنین.................................................
اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه

دلم واسه .... احمق با شیطونیاش تنگ شده..این .... هم با این بیمارستانش .... نیومدن که تو این چند روزه...یه خورده از کارای یاسمنه بخندیم....

دلم میخواد ژان کریستفو یه بار دیگه بخونم..کامل کامل...نه مث اون بار که جلد دوم و چهارمشو نخوندم...اخه کتابخونه نداشت اون جلدا رو.....



دلم هوای اینو کرده که یه قهقهه از ته دل بزنم..از اعماق دلم................

دوشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۲

 
یکی اونور بهم گفت: عیدت مبارک...کلی فکر کردم عید چی؟ عید؟ بعد یادم افتاد که فردا عید غدیره.....عید سیدها...روز حضرت علی...خیلی از همه چی جدا افتادم..اصلا نمیدونم دوروبرم چه خبره...عید بود و من نمیدونستم...خب فرقیم به حالم نداره عید و غیر عید.. همه روزای من مث همن...میان و میرن...روزمرگی...حماقت....خواب...بی دست و پایی....چلمنی....کشیک...راند...بخش...کشیک....خواب...بیرون...خواب...بخوربخور....کشیک....بخیه...درد داری؟ ببین دست که میزنم درد داری؟ حالا دسمو که ور میدارم چی؟ ان جی تیوپ...پرب...خونه...ناهار...خواب...خستگی...بی حوصلگی...عصبیت...استرسهای مامان...بیحوصلگیهاش...خستگیهاش...
آره روزای من میان و میرن..تند تند.... باهم مسابقه میدن این عقربه های ساعت....بدو بدو عقب نمونی....درس خوندی؟ نه نه...پونزده اسفند دو تا امتحان خفن....دیابت.....میجر دیپرشن...
من آن خاکم به زیر پا
ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک
ولی پرنور پرنورم
++++++++++
حرف تنهایی قدیمی اما تلخ و سینه سوزه..........اولین و آخرین حرف؛ حرف هرروز و هنوزه....
حرف هرروز و هنوزه...حرف هر روز و هنوزه.......
هر روز و هنوزه......

This page is powered by Blogger. Isn't yours?