چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۳

 
خیام اگر ز باده مستی خوش باش.....با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است.....انگار که نیستی چو هستی خوش باش

با باده که مست نمیشیم و خوش نمیشیم..با ماهرخ ها هم که نشست و برخاست نداریم...عاقبت کار جهان هم که درسته نیستیه...آخه بابا باشم

هستم که خوش باشم؟؟؟
امروز میخوام آی زر بزنما...آی زر بزنم...آی زر بزنم..حالی میکنم..هفته های قبل دلم گرفته بود...گریه میکردم..بخش بخور بخوابم حالمو داشت به هم میزد...من دلهره داشتم..من افسرده داشتم می شدم..من تنها بودم..__ هنوز هم هستم_ اما الان حالم بهتره...یعنی خوبم...دلم میخواد می تونستم هر کاری دلم می خواد بکنم..برم و یه بچه از پرورشگاه بگیرم که مال خودم باشه..یا برم و دل به دریا بزنم...دل به دریا زدن خیلی سخته مگه نه؟ من یه چند باری دل به دریا زدم..اما الان دیگه دریا اون دریاتی قدیم نیست..کلی کثیف شده...
اینجا خیلی خوبه..کم اینجا رو میخونن...آخه برگ زرد خط خطی که واسه کسی کامنت نمیذاره!!! که اونجا مجبور شن بیان و کامنت پس بدن..برگ زرد خط خطی خودشه و خودش..اینجوری خیلی بهتره
هی! برگ زرد! با تو ام...بهار تموم شد..امروز بیست و چهارم تیر بود....هی برگ زرد!! عجب خری تو هستی..پارسال این موقع پوست بودی...یه ماه بعدشم زنان..پارسال این موقع رو یادته؟؟ عجب گندی بود....ولی اون یه ماه زنان بد نبود..الان خنده ام میگیره به خیالات اون موقع ام
خدا نکنه که یه وقت به خیالات الانم سال دیگه این موقع بخندم....نکنه....

چهارشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۳

 
مامانم برای من یه شورت پنبرز خریده
گفته تو جات جیش بکنی دیگه بهت سوپ نمیدم

سوپ سوپ سوپ

اما یه شب نفهمیدم لولو اومد من ترسیدم
بارون اومد تو شلوارم

شر شر شر

This page is powered by Blogger. Isn't yours?