چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۴
عیدت مبارک
شماره نظام؟
پروانه موقت
اینجا خونه ی ما همه سرما خوردن*
طرحت چطو شد؟
رزیدنتی جلو افتاد. احتمالا 13 اسفند
دکتر عاملی*
حال دایناخسورت چطوره؟ خیلی وقته حالشو نپرسیدم
چرا سراغی از ما نمی گیری؟
تو به من گفتی زنگ نزن . خودم زنگ می زنم*
ارکات می تونی بری؟ ......نه نمی تونم....پس چیکار میکنی؟؟ نمیرم دیگه
میشه؟
ایشالللا قبول میشی.*
هوا چطوره؟
کتابخونه شبانه روزی پیدا کردم
دوباره میشه؟
خیلی دلم هواتو کرده بود*
اعصابم خورد بود هی این چند روز منتظر بودم تو
آناهیتا چه خبر؟
4 ماه وقت داشتم الان 40 روز
قرارداد هم نبستم
خواهرت......
پروانه موقت
اینجا خونه ی ما همه سرما خوردن*
طرحت چطو شد؟
رزیدنتی جلو افتاد. احتمالا 13 اسفند
دکتر عاملی*
حال دایناخسورت چطوره؟ خیلی وقته حالشو نپرسیدم
چرا سراغی از ما نمی گیری؟
تو به من گفتی زنگ نزن . خودم زنگ می زنم*
ارکات می تونی بری؟ ......نه نمی تونم....پس چیکار میکنی؟؟ نمیرم دیگه
میشه؟
ایشالللا قبول میشی.*
هوا چطوره؟
کتابخونه شبانه روزی پیدا کردم
دوباره میشه؟
خیلی دلم هواتو کرده بود*
اعصابم خورد بود هی این چند روز منتظر بودم تو
آناهیتا چه خبر؟
4 ماه وقت داشتم الان 40 روز
قرارداد هم نبستم
خواهرت......
عید قربان.....دوم بهمن83.... بابا.... من...ترس....دلهره....بلاتکلیفی....کم محلی...
پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۴
شنيدن صدای رودخانه در شب
اگر واقعا کسی باشد که بشنود ـ _
مثل خواندن دعای سحر است
مثل خواندن دعای سحر است
اگر واقعا کسی باشد که بخواند ـ_
نادر ابراهيمی
¤¤در وجود من دختران زيادی هستند.يک قسمت من دختر کوچکيست که بی تابانه دوست دارد دوست داشته شود؛ اما هنوز نمی داند دوست داشتن چه شکليست.او تعبير غلطی از دوست داشتن و دوست داشته شدن دارد.او هنوز خام است .آن قسمت ديگرم دختر ترسويی است که از بروز احساساتش می ترسد بروز احساساتی که شايد اگر گفته شود زيبا باشند .اما چون به زبان آورده نمی شوند همچنان در پستو می مانند و سرد و کهنه شده از دهان می افتند. قسمت ديگر وجودم کودک است.هنوز تخم مرغ شانسی و لواشک دوست دارد. هنوز برای عروسک هايش اسم می گذارد و هنوز دوست دارد که شهربازی برود و پارک برود و سوار تاب شود و هنوز دلش ميخواهد که قايم موشک بازی کند اما گرگ نشود و کلاس اول باشد .قسمت ديگر وجودم دختر خجالتی ايست که هنوز از خودش هم شرم دارد و هنوز از ورود به محيط جديد گاهی می ترسد.دختر حسودی هم آن گوشه نشسته و جالب است که به طرز وحشتناکی در اين سه چهار ماه اخير اين دختر حسود خود را نشان داده و بارزترين قسمت وجودم شده است.آن ديگری دختر لجباز مغروريست که تاب شنيدن حرفهای مغاير با نظرات خود را ندارد. لذا او هميشه شکست می خورد.يک دختر رويايی هم هست. اين دختر رويايی هنوز دوست دارد که بگويد عشق در جهان وجود دارد و هنوز مصرانه به اين موضوع فکر ميکند که همه ی جهان عشق است و همه جا عشق . و اينکه بالاخره هميشه کسی هست.دختر های ديگر هم هستند شلخته؛ ساکت؛ يک دنده؛ مصر؛گاه تنبل گاه با اراده؛ افراطی؛ بی حوصله؛ گاه مهربان و گاه خبيث؛ گاه احمق و گاه باهوش؛ ساده؛ خودخواه....و اين همه من هستم!!؟؟
